بعضی موقع آدم مجبور است سکوت کند !
بعضی موقع آدم می ماند حرفش را بزند یا نزند !
بعضی موقع آدم می ماند که بعضی ها می فهمند یا واقعاً نمی فهمند !
بعضی موقع آدم می ماند که نکند خودش نمی فهمد !
بعضی موقع آدم قفل می کند !
ولی شهدای غواص بعد از سالها آمدند !
دستهایشان را بسته بودند
با دست بسته شهید شدند اما با چشم باز !
مردم خوب از آنها استقبال کردند
آنها در آنسوی خرمشهر اسیر و شهید شده بودند !
آنها در صحنه ی نبرد آن روز اسیر دشمن شدند
دستهای آنها را دشمن بست !
دشمن دستهایشان را بست تا نتوانند شلیک کنند !
دشمن آنها را شهید کرد تا نتوانند جلوتر بروند !
ولی سوالی که مرا سخت به خود مشغول کرده است این است :
که امروز در صحنه علم دست هزاران غواص هسته ای ما را چه کسی بسته است ؟
غواصانی را که شهید علیمحمدی و شهریاری و ... آموزش دادند !
آنها تا مرز بیست درصد رفته بودند !
چه کسی آنها را مجبور به عقب نشینی کرد ؟
چه کسی در مذاکرات برایشان شرط گذاشته است ؟
چه کسی می داند آنها چه می کشند ؟
چه کسی ...؟
بگذار سکوت کنیم ... ؟!