می گویند : غبار جاده نشان سواری دارد
جاده که نه ! جهان را سراسر غبارگرفته است
پس ای تک سوار بیا ...
تک سوار
شنبه 92/5/19 — حسین میرزابیگی
می گویند : غبار جاده نشان سواری دارد جاده که نه ! جهان را سراسر غبارگرفته است پس ای تک سوار بیا ...
دو رکعت قضای عشق
چهارشنبه 92/3/15 — حسین میرزابیگی
بسم الله الرحمن الرحیم امسال متاسفانه بعلت مشکلی که برایم پیش آمده نمی توانم بطور دلخواهم در مراسمات اجتماعی و مذهبی حضور داشته باشم ، پسرم که از وقتی بزرگ شده سعی می کند در اینگونه مراسم همراهم باشد چند روزی است بعلت جراحی پایش در خانه افتاده است ، با اینحال تصمیم می گیرم حداقل از شهرری تا مرقد امام را پیاده بروم ، بیاد سال 68 که از مصلی تا بهشت زهرا را پیاده آمده بودم ، اما انگارقسمت نیست، مجبورم برای اینکه زودتر به مراسم برسم به مترو بروم ، خیابانها و کوچه های منتهی به مترو شلوغ بود و محوطه مترو شلوغتر و بیشتر زائران شهرستانی که به زیارت امامزادگان شهرری آمده بودند و حالا برای رسیدن به مراسم راهی مرقد امام (ره) بودند ، سوار مترو که شدم حسابی شلوغ بود اما نه از جنس شلوغی روزهای قبل ، روزهای قبل شلوغی بیشتر به طرف بالا بود یعنی بازار و ... و جمعیت سراسیمه ای که می خواستند خودشان را به کارشان یا کلاسشان برسانند و حالا شلوغی بیشتر به طرف پائین بود و جمعیتی که عجله ای نداشتند ، حال و هوای مسافرها هم فرق می کرد ، هم پوشش شان و هم چهره هایشان ، بیشتر با لباسهای مشکی و کمتر با تی شرت و ... از همان ابتدای سوار شدن صدای صلوات بود که فضای واگنها را معطر کرده بود ، دوسه نفر پرشورتر و شهرستانی که جواب در جواب گذاشته بودند و با شعرها و رباعی های پر بار معنوی و ارزشی زائران را به فرستادن صلوات دعوت می نمودند ، اما یکی از آنها پرشورتر بود و بجای شعر انگار سخنرانی می کرد و بعد از یک ربع نام بردن از امام و شهیدان و دیگر نیکان و لعن و نفرین بر دشمنان و گفتن از ولایت و انقلاب و ... از مردم می خواست که صلوات بفرستند ، بلاخره به حرم مطهر رسیدیم ، مثل قطره ای همراه سیل جمعیت از مترو خارج شدیم و در بیرون مترو به دریا پیوستم ، دریای جمعیتی که دورتا دور مرقد امام موج می زد ، قطره های این دریا از سراسر ایران آمده بودند و کمی در ظاهر با هم فرق داشتند ، از نظر پوشش و از نظر گویش و ... ولی وجوه اشتراکاتشان بیشتر بود و بیشتر از همه زلالیشان ... هر چه به مرقد نزدیکتر می شدی فشردگی جمعیت بیشتر می شد ، از بازرسی اول گذشتم و در میان جمعیت سعی کردم خودم را به ورودی اصلی برسانم ، متاسفانه تابلوهای راهنما خیلی مشخص نبود ، از صدای بلندگوها که در حال امتحان کردن بودند مشخص بود که هنوز مراسم اصلی شروع نشده است ، بعد از رسیدن به ورودی مرقد گفتند مراسم اصلی در صحن آقامصطفی می باشد ، خودم را به بازرسی که رساندم متوجه شدم که باید موبایل را تحویل می داده ام ، خیلی محترمانه کسانی را که موبایل داشتند به بیرون هدایت می کردند ، در بیرون اتوبوسهای شرکت واحد مسئولیت پذیرفتن امانات زائران از جمله گوشی های همراه را داشتند ولی انگار به اندازه کافی کارت امانات در نظر نگرفته بودند یا فکر نمی کردند بعد از 24 سال اینهمه زائر بیاید که برای گرفتن اماناتشان با مشکل مواجه شوند و کارتهایشان تمام شده بود ـ گفتم 24 سال پیش ، راستی آنزمان 24 ساله بودم که این اتفاق افتاد و از مصلی تا بهشت زهرا مثل رودی خروشان همراه جمعیت ساعت هشت صبح حرکت کردیم و ساعت 2 عصر به بیابانی رسیدیم پر از خار با چند کانتینر و قبری که تازه کنده شده بود و بالگردی که چند بار نشسته بود ولی با خروش جمعیت موفق به گذاشتن بارسنگینش بر زمین نشده بود و حالا 48 ساله شده ام چون قطره ای در میان دریایی زلال ، چند برابر دریای آنروز که قطره هایش نه از کشوری دیگر که از دنیایی دیگر آمده اند ولی عاشق و زلال ... در کنار گنبد و بارگاهی که گوشه ای از عظمت و بزرگی امام را نشان می دهد ... ـ خلاصه به هرجا مراجعه کردم موفق نشدم گوشی همراهم را تحویل بدهم ، زائران زیادی ، در اطراف حرم بصورت کاروانی نشسته بودند ، بیاد پسرم افتادم که در خانه می باشد ، با خودم گفتم حالا که تا اینجا آمده ام و حضورم را در جمع خوبان ثبت کرده ام شاید خیری در کار است که قسمت نشد به داخل بروم ، بهتر است به خانه بروم و با پسرم مراسم را از تلویزیون تماشا کنیم ، به خانه که می رسم تازه سخنرانی مقام معظم رهبری شروع شده است ، در کنار پسرم می نشینم و با هم به سخنان مقتدایمان گوش جان می سپاریم ...
زمان و زمانه ی امام باقر (ع)
یکشنبه 92/2/22 — حسین میرزابیگی
بسم الله الرحمن الرحیم امام باقر (ع) : مومن تملق نمی گوید و حسد نمی برد ، مگر در طلب علم . به نقل تقویم اهل بیت (ع) امروز روز اول ماه رجب است و سالروز تولد پنجمین امام شیعیان امام محمد باقر (ع) ، از خصوصیات مکتب تشیع و امامان این مذهب این است که بعد از رحلت جانسوز پیامبر (ص) در ابتدای سال یازدهم هجری تا هنگام رحلت امام عسکری (ع) در سال 260 هجری و آغاز غیبت امام زمان (عج) یعنی درمدت 250 سال رهبری معنوی و اجتماعی امت را بر عهده گرفته و آنچه لازمه ی یک زندگی دراز مدت و تغییر و تحولات آن بر مبنای دین مبین اسلام بود را به پیروان خود آموختند ، این موضوع را مقام عظمای ولایت در کتاب « انسان 250ساله » به نیکی بیان نموده اند . در این میان شاید چنین به نظر آید که آنچه بیشتر مربوط به زمان و زمانه ی امام باقر (ع) می شود طرح و گسترش مسائل علمی می باشد و با نگاهی به زندگی این امام متوجه می شویم که این امام همام ضمن اینکه به نیکی از عهده ی این مهم برآمده و شاگردانی ویژه تربیت نموده و به سازماندهی آنها پرداخته اند از مسائل دیگر هم غافل نبوده اند . جهت رعایت اختصار مطلب ، در اینجا به گوشه ای از این مسائل به نقل از کتاب « انسان 250ساله» اشاره می نمایم : « نوزده سال دوران رهبری امام همانند خطی مستقیم و متصل و روشن ، با این وضع سپری می شود ، نوزده سالی که در آن ، هم آموزش ایدئولوژی هست ، هم سازندگی فرد ، هم تاکتیک مبازه هست ، هم سازماندهی و ایجاد تشکل ، هم حفظ و تداوم جهت گیری سیاسی هست ، هم تقیه و برافروزندگی امید هر چه بیشتر و راسختر . و خلاصه نوزده سال مبارزه و گذر از روی جد و جهد در سنگلاخی صعب العبور . » ( انسان 250 ساله ، ص 247، 1390)
هزینه عشق
دوشنبه 92/2/16 — حسین میرزابیگی
بسم الله العشق به حجربن عدی و مزار ویرانش عاشق بودن هزینه دارد آنهم عاشق علی (ع) بودن که عین عشق است ! و عین عشق هم می تواند اول عشق باشد و هم آخر عشق...! وقتی فرق عین عشق (ع) شقه می شود وقتی پهلوی همسر عشق (ع) شکسته می شود وقتی جگر حسن عشق (ع)لخته لخته می شود و پیکرش تیرباران وقتی سر حسین عشق (ع)و برادران و یارانش از تن جدا می شود و پیکرشان لگدمال سم اسبان وقتی دستهای ابوالفظل عشق (ع) از تن جدا می شود وقتی زینب عشق (ع) به همراه خاندان عشق به اسارت می روند و ... و وقتی تو را و یارانت را به جرم عاشق بودن گردن می زنند چه باک که بعد از سالها مزارت را ویران کنند که از مزارت بوی عشق می آید و مزارت به زائرانت همان پیامی را می دهد که خودت به یارانت می دادی : دفاع از ولایت ... دفاع از عشق... ! و کوردلان همین را نمی خواهند کوردلانی که تو را ، صحابی پیامبر (ص) و علی و حسن و حسین ( علیهماسلام ) را و یارانت را به جرم عشق به شهادت رساندند مزدوراران معاویه و یزید آن زمان بودند و آنها که مزارت را ویران کردند نوکران کور و کر معاویه و یزید این زمان چه ، به گفته ی مطهری شهید که خود بدست همین کوردلان به شهادت رسید به جرم عاشقی ! : یزید آن زمان مرد... یزید و معاویه ی این زمان اسرائیل است و ...انگلیس و امریکا و ... و عاشقان را چه باک که هزاران حجرشان بی مزار است و هزاران مزارشان بی نام و الگویشان زهراست (س) ... و اتفاقا کاری را که نام بی مزاران می کند و مزارهای بی نام و نشان کمتر از کاری نیست که ... ؟! آه قصه عاشقان چه دراز است و غم انگیز ... ؟!
دلتنگی
جمعه 92/2/6 — حسین میرزابیگی
دارم هوایی می شوم اندر هوایت ! تنگ است آقاجان دلم خیلی برایت ! آنقدر می دانم که می آیی تو روزی ! باشم اگر آن روز می افتم به پایت ! کمیل در شلمچه ، ندبه در معراج
دوشنبه 92/1/19 — حسین میرزابیگی
شلمچه دل انگیز و غم انگیز است ، شلمچه خاک است و پاک ، شلمچه شبیه همه جا هست و مثل هیچ جا نیست ، اصلا شلمچه چیز دیگری است ، اصلا شلمچه جای دیگری است ، اصلا شلمچه مکان دیگری است و چه زیبا فرموده است آنکه از پاره های دلش شلمچه رنگین است : « شلمچه قطعه ای از بهشت است » شلمچه زیباست اما غروبش زیباتر ، اما نماز در آن زیباتر ، اما دعا در آن زیباتر ، اما کمیل در آن زیباتر از زیبا ... مگر نه اینکه شلمچه نزدیکترین مکان به نخلستانها ی کوفه است و شبیه ترین جا به بیابانهای آن ... و معراج ! آه معراج نه تنها جای عروج جسم شهیدان است که عروجگاه جان است و لحظه ای بیتوته در آن آرزوی هزاران پیرو جوان و معراج نیز زیباست اما با حضور جسم پاک شهیدان زیباتر ، آنهم شهیدانی که پس از سالها تازه به وطن بازگشته باشند و قبل از آنکه به میهمانی عزیزانشان بروند و یا پذیرای مهمان دیگری باشند تو را مهمان خود کنند ، آنهم صبح جمعه ای و آنهم به دعای ندبه ای ... آه چه حالی داشت کمیل در شلمچه و ندبه در معراج و چه شور و حالی نوحه خوانی و سینه زنی در کنار پیکر پاک شهیدان ... هدیه ای که در این سفر معنوی نصیب زائران کوی عشق شد . حلاوت این سفر گوارایشان و معنویتش توشه ی راهشان دو سفر در مدار عشق
یکشنبه 92/1/18 — حسین میرزابیگی
از آخرین نوشته ام بیش از یک ماه می گذرد، دراین مدت اگرچه فرصت نوشتن ازمن گرفته شد ولی توفیق دو سفر رفیقم گشت، دو سفر معنوی ، دو سفر عاشقانه ، در سفراول به کربلا نرفتم به مشهدالرضا (ع) رفتم و در سفر دوم به مکه نرفتم به فکه رفتم! و در هر دو سفر دعاگو و نایب الزیاره ی دوستان . سفر اول سفر ماهانه ام می باشد که از وقتی مقیم تهران شده ام سعی کرده ام هر ماه به بهانه ای به دیار آشنا بروم و به دیدار دوست که دلم کبوتر است ، اگر نه کبوتر حرم ، کبوتر چاهی ، که دوسالی توفیق دانه چینی با کبوتران حرم را داشته و بدجوری به آن عادت کرده و سفر دوم سفر سالانه ام که چندسالی است با نظر لطف دوستان شهیدم ، توفیق خدمتگذاری و روایتگری نصیبم شده و هر سال نیمه ی اسفند با تعدادی از دوستان بار سفر می بندیم و تا نیمه ی فروردین میهمان شهدائیم و خادم و میزبان میهمانان شهدا و گه گاهی در مواقعی دیگر با کاروانهای دانش آموزی و دانشجویی و امسال بعد از سفری که اوایل اسفند با دانشجویان پزشکی مشهد داشتم که بسیار جالب بود بخصوص ( کمیل در شلمچه و ندبه در معراج ) ش و ... بیست و دوم اسفند با دانشجویان سمنانی دوباره راهی دیار نور شدم و بعد از چها روز همراهی با آنها به یاران خراسانیم در اردوگاه ثامن الائمه (ع) پیوستم و هنگام برافراشتن پرچم سبز حرم رضوی در کنارشان بودم و برای چند کاروان روایتگری کردم ، لحظه ی تحویل سال را مثل بیشتر سالها در کنار دانشجویان شهید در هویزه بودم و امسال بر مزار شهید مجید کریمی ثانی ، همراه دوست مشترکمان حاج احمد سعادتمند که قرار بوده است با مجید اعزام شود ولی فرماندهی وقت مانع اعزام ایشان می شود تا بماند و امروز فرمانده و راهنمای ما راویان خراسانی باشد و ... و سیزده بدر را در آخرین روز سفرم همراه با کاروان همشهریانم از شهرستان زاوه (شهری جدا شده از تربت حیدریه ) در دهلاویه و فکه و فتح المبین و ... و چند بار حضور و زیارت و روایتگری در شرهانی و فتح المبین و فکه و چزابه و دهلاویه و هویزه و هور و طلائیه و زید و شلمچه و اروند و آبادان و خرمشهر و بخصوص معراج شهدا ، معراجی که امسال با شهیدان بیشتری به استقبال مهمانان خود آمده بود و چه میزبانان خوبی بودند شهدا ، شهدایی که هنوز خانواده هایشان چشم براهشان بودند و آماده ی پذیرایی از آنها و شاید شهیدانی بودند که قبل از آنکه خانواده هایشان به استقبالشان بیایند ، آنها به استقبال خانواده هایشان آمده بودند ... ! و در برگشت قرار بود با قطار برگردم که ترجیح دادم با اتوبوس بیایم و توفیق زیارت قم و جمکران و ...و نمی گویم جای دوستان خالی که حضورشان را حس می کردم ، چه اگر احیانا جسمشان نبود دلشان آنجا بود ... خداکند رهروان خوبی برای شهدا و یاران خوبی برای امام شهدا باشیم ![]() پیامهای عمومی ارسال شده
+ با سلام می گویند چند دلیل برا اصلح بودن فلانی ... ! می گویم فقط یک دلیل برای اصلح بودن دکتر جلیلی آنهم اینکه دشمنان از آمدن دکتر جلیلی می ترسند و می گویند باید کاری کنیم که جلیلی نیاید نه کس دیگر ! |
جستجودرباره وبلاگمنوی اصلیآخرین پست هاآرشیو
لینک دوستان
پیوندهای روزانهآماربازدید امروز : 33 بازدید دیروز : 39 کل بازدید : 149970 تعداد کل یاد داشت ها : 90 آخرین بازدید : 04/1/13 ساعت : 11:45 ع دانشنامه مهدویتدیگر امکانات |